تو باید به این اردو بیای، جمله‌ایی بود که معلم جان با تحکم به من گفت! من دانش آموز جدید بودمو هیچوقت نتونستم با بچه ها کنار بیام، کلاس جدید دانش آموز های بدی داشت(به غیر ۲ نفر که کم و بیش باهم صمیمی شدیم)! اردوها همیشه به من بد میگذشت، خیلی کم به اردو ها میرفتم، ولی این اردو رو میخوام صددرصد برم، آخه آخرین اردوی من با این بچه ها و توی این مدرسه محسوب میشه، سال دیگه برمیگردم مدرسه قدیمی:) 



برمیگردیم شهر خودمون و اسم این اتفاقو گذاشتم (زندگی جدید من) 
دیشب ساعت ۱۲ شب، با ذوق همونطور که x بهم برنامه ریزی رو یاد داده بود، یه برنامه توپ برای زندگی جدید ریختم! هر وقتم که از ذوق رو به موت بودم از خدا میخواستم توی ذوقم نزنه و همونی بشه که من میخوام
خوشحالم برمیگردم پیش اِلی، پری، فرشته، مری(مریم) و
کنارشون خوش می گذشت همیشه:) 

خداااایااا راضیم به رضای تو، کاش رضای تو به زندگی جدیدم با تمام رویاهای من باشه^_^



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها